هنگامی که عکاسان در مورد پراش لنز صحبت میکنند، به این واقعیت اشاره میکنند که یک عکس به تدریج در مقادیر دیافراگم کوچک – f/۱۶، f/۲۲ و غیره، شارپتر میشود. همانطور که لنز خود را به چنین دیافراگمهای کوچکی محدود میکنید، بهترین جزئیات در عکسهای شما شروع به محو شدن میکنند. با دلایل خوب، این افکت میتواند عکاسان مبتدی را نگران کند. با این حال، اگر درک کنید که پراش چگونه بر عکسهای شما تأثیر میگذارد، میتوانید تصمیمهای آگاهانه بگیرید و واضحترین عکسهای ممکن را در این زمینه بگیرید. در این مقاله، موضوع پراش عدسی را با جزئیات بررسی خواهیم کرد و در مورد تکنیکهای مختلفی که میتوانید برای اجتناب از آن استفاده کنید، صحبت خواهیم کرد.
جدول محتوا
اثرات پراش – که وضوح شما در دیافراگمهای کوچکتر و کوچکتر کاهش مییابد – در مقایسه زیر نشان داده شده است. به خاطر داشته باشید که این محصولات نسبتاً شدید هستند:
دلیل اینکه این اتفاق میافتد بر اساس اصول فیزیک است. به طور خلاصه، با کوچکتر و کوچکتر شدن دیافراگم، امواج نور پخش میشوند و به طور فزایندهای با یکدیگر تداخل میکنند. این باعث میشود جزئیات کوچک عکسهای شما تار شوند.
با این حال، این توضیح بیش از حد ساده است، و هنوز هم میتواند برای عکاسان تازه کار گیج کننده باشد. چه چیزی از نظر فیزیکی باعث پراش میشود؟ در چه نقطهای پراش شروع به محو کردن عکسهای شما میکند؟ آیا کاری برای جلوگیری از پراش وجود دارد؟ آیا لنزهای گران قیمت در کنترل پراش بهتر هستند؟ پاسخ تمام این سوالات در زیر به طور کامل توضیح داده خواهد شد.
پراش چیست؟
در توضیح پراش، میتوان مرز بین اجتناب و پذیرش ارجاعات به فیزیک نوری را دشوار کرد. بیشتر عکاسان به دانش روز به جای اطلاعات جامع پس زمینه علاقه مند هستند، اما نمیتوان در مورد پراش بدون توضیح نحوه عملکرد آن در سطح اساسی صحبت کرد. با این حال، این بخش حتی اگر شما یک فیزیکدان نیستید قابل درک است. خواندن آن را توصیه میکنیم، زیرا پایه محکمتری برای درک شما از پراش فراهم میکند.
در ابتداییترین حالت، پراش این مفهوم است که امواج – از جمله امواج نور – میتوانند با یکدیگر تداخل داشته باشند. در واقع، هر بار که امواج از یک شکاف عبور میکنند، تداخل خواهند داشت. برای سهولت در تجسم، امواج آب را در نظر بگیرید. اگر سنگی را در یک دریاچه کاملا ساکن بیاندازید، موجی از امواج کوچک ایجاد خواهید کرد. این امواج در دایرههای متحدالمرکز پخش میشوند، درست مانند تصویر زیر:
اگر سدی ایجاد کنید تا مسیر این امواج را مسدود کنید چه اتفاقی میافتد؟ خیلی ساده، شما حرکت آنها را متوقف میکنید. این خسته کننده است:
برای جالبتر کردن آن، یک سوراخ در مانع ایجاد میکنید تا آب بتواند از آن عبور کند. حال، امواج چه نوع الگوهایی ایجاد میکنند؟
امواج شبیه به آنچه شما انتظار دارید به نظر می رسند، اگرچه چند الگوی اضافی وجود دارد که جدا از موج اولیه شکل می گیرد:
این الگوهای اضافی مصنوعاتی از خم شدن موج در گوشهها هستند. آنها به این دلیل به وجود میآیند که دو گوشه، اساساً به عنوان منابع منفرد امواج عمل میکنند – امواجی که میتوانند با یکدیگر برخورد کنند. در مناطق خاصی از برخورد، امواج یکدیگر را خنثی میکنند (تداخل مخرب). به همین دلیل است که برخی از مناطق نمودار کاملاً ثابت به نظر میرسند. اما در جاهای دیگر، امواج با هم جمع میشوند (تداخل سازنده)، که باعث میشود یک الگوی اضافی به طرفین شکل بگیرد.
برای تجسم این موضوع، اجازه دهید بگوییم که یک سنسور در امتداد لبه سمت راست نمودار وجود دارد. این سنسور شدت امواج را در یک نقطه مشخص اندازه گیری میکند که با دامنه موج افزایش مییابد. نمودار شدت در زیر نشان داده شده است:
واضح است که الگوی مرکزی مهمترین است. الگوهای کناری هنوز وجود دارند ، اما شدت آنها تقریباً به اندازه الگوی مرکز نیستند. این بدان معناست که الگوی مرکزی بیشترین اهمیت را در عکاسی دارد، همانطور که در یک لحظه به آن خواهیم پرداخت. در حال حاضر، با این حال، اجازه دهید ببینیم چه اتفاقی میافتد با یک دهانه بزرگ در مقابل یک دهانه باریک در مانع. توجه داشته باشید که تصاویر زیر ساده شدهاند و فقط الگوی موج مرکزی گنجانده شده است:
تفاوت اصلی بین این دو تصویر این است که باز شدن کوچکتر باعث پخش بیشتر امواج میشود، در حالی که دهانه بزرگ باعث انتشار بسیار کمتری میشود.
نگاهی به مقایسه بین نمودارهای دو موج بیندازید:
اگرچه ممکن است در ابتدا غیرعادی به نظر برسد که یک دهانه کوچک منجر به گسترش بیشتر امواج شود، تصاویر بالا باید نشان دهند که منطقی است. اساساً، منافذ بزرگتر به امواج اجازه عبور بدون تداخل زیاد میدهند. از آنجایی که امواج مزاحم خاصی ندارند، مسیر نسبتا مستقیمی را به سمت لبه استخر دنبال میکنند. با این حال، منافذ کوچکتر، موج را به طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار میدهند و باعث خم شدن آن در زوایای شدیدتر میشوند. (این یک سادهسازی جزئی است؛ برای اطلاعات فنی بیشتر، خواندن صفحه ویکیپدیا در اصل هویگنس را توصیه میکنم.)
در نهایت، توجه داشته باشید که یک باز شدن «کوچک» نسبی است. در واقع، دهانه تنها زمانی باعث پراش میشود که اندازه آن شبیه طول موجی باشد که از آن میگذرد. به همین دلیل است که نور، که طول موج کمی دارد، اگر از دهانهای به عرض ده فوت عبور کند، به طور قابل توجهی پراش نمیشود – حتی اگر اقیانوس این کار را انجام دهد.
تبریک میگویم! اکنون شما فیزیک پراش را درک میکنید. در ابتداییترین حالت، یک دهانه کوچک باعث خم شدن امواج و تداخل با یکدیگر میشود. این به نوبه خود سیگنال آنها را پخش میکند.
پراش در عکاسی
واضح است که پراش یک مفهوم مهم در فیزیک است. در واقع، یک آزمایش مشابه (با دو شکاف به جای یک شکاف) نقش مهمی در اثبات این که نور میتواند به عنوان یک موج رفتار کند – یکی از مهمترین اکتشافات در تاریخ علمی است. اما این چگونه بر عکاسی روزمره شما تأثیر میگذارد؟
همه چیز به دیافراگم یک لنز برمی گردد. در عکس بالا نشان داده شده است، تیغههای دیافراگم در یک لنز مانند یک شکاف منفرد عمل میکنند که امواج نور را از خود عبور میدهد. الگوی شدت نور دقیقاً همان چیزی است که انتظار دارید ببینید:
اگرچه این یک نمودار دو بعدی است. در دنیای واقعی، نقطهای از پروژههای نور در سه بعدی. بنابراین، نمودار دقیقتری در زیر ظاهر میشود:
این الگوی سه بعدی هر بار که نور از دیافراگم در لنز دوربین شما بتابد اتفاق میافتد. هنگامی که بر روی سنسور دوربین شما نمایش داده میشود، به نظر میرسد:
شکل بالا نشان میدهد که به عنوان یک دیسک هوا شناخته میشود. این، به سادگی، ظاهر یک الگوی پراش زمانی است که به سنسور دوربین شما برخورد میکند. منطقه مرکزی روشنترین است و بیشترین تأثیر را روی عکسهای شما دارد.
سخت نیست که بگوییم چرا این دیسک Airy میتواند باعث تار شدن عکس شود. ما قبلاً میدانیم که یک دهانه کوچک – یا یک دیافراگم کوچک – باعث پخش شدن امواج میشود. این بدان معنی است که در دیافراگمهای کوچک، دیسک Airy بسیار بزرگتر میشود. اگر بتوانید دیسک Airy را طوری تصور کنید که به سنسور دوربین شما برخورد میکند، تصویری به این شکل دریافت میکنید که در آن شبکه نشان دهنده پیکسلهای روی سنسور شما است:
حال تصور کنید که صحنهای از منابع ریز بیشمار نور تشکیل شده است. هر نقطه نور از دیافراگم لنز شما عبور میکند. در نتیجه، هر قسمت از عکس شما به عنوان یک دیسک Airy روی حسگر شما پخش میشود. همانطور که در بالا نشان داده شده است، با مقادیر دیافراگم کوچک تارتر میشوند. این دلیلی است که شما پراش را میبینید!
دوربینهای با مگاپیکسل بالا در مقابل دوربینهای پایین
مقایسه بالا، که نشان میدهد یک دیسک Airy با پیکسلهای حسگر شما برخورد میکند، ممکن است این سوال را ایجاد کند: اگر پیکسلها بزرگتر بودند ، آیا احتمال خونریزی دیسک Airy کمتر نبود؟
در واقع این کاملا درست است! پیکسلهای بزرگ – آنهایی که بزرگتر از دیسک Airy هستند – در همان دیافراگمهایی که یک دوربین پیکسل کوچک نشان میدهد، پراش را نشان نمیدهند. شاید بتوانم در دوربین ۱۲ مگاپیکسلی Nikon D۷۰۰ قبل از مشاهده هرگونه پراش تا f/۱۱ توقف کنم، در حالی که دوربین ۳۶ مگاپیکسلی D۸۰۰/D۸۱۰ در هر دیافراگم کوچکتر از f/۵٫۶ پراش قابل مشاهده را نشان میدهد. با این حال، این اعداد کاملاً مشخص نیستند. من توصیه میکنم دوربین خود را آزمایش کنید تا ببینید چه زمانی پراش شروع به رشد میکند (و مهمتر از آن، زمانی که شروع به رشد غیر قابل اعتراض میکند).
با این حال، این مشکل با سنسورهای با وضوح بالا نیست. در واقع، اگر همه تنظیمات شما یکسان باشد، یک سنسور با وضوح بالا همیشه جزئیات بیشتری را نسبت به یک سنسور با وضوح پایین با همان اندازه ثبت میکند. پیکسلهای بیشتر هرگز منجر به جزئیات کمتر، حتی در کوچکترین دیافراگمها نمیشود. این به این معنی است که اگر عکسهای خود را در اندازه یکسان چاپ کنید، عکسهای نیکون D۸۰۰/D۸۱۰ همیشه جزئیات بیشتری نسبت به عکس نیکون D۷۰۰ خواهد داشت، همه چیز برابر است.
گفتنی است، اگر نیکون D۸۰۰/D۸۱۰ را بخرید، احتمال اینکه بخواهید چاپ بزرگ یا پیکسلی داشته باشید بسیار زیاد است. اگر این مورد برای شما صادق است، پراش کاملاً یک مشکل بزرگتر از آن است که با یک سنسور با وضوح پایین وجود دارد! برای دریافت بهترین وضوح ممکن از D۸۰۰/D۸۱۰، باید توجه داشته باشید که دیافراگم شما کوچکتر از f/۸ است. باز هم توصیه میکنم خودتان مرزهای دقیق دوربین خود را آزمایش کنید.
سنسورهای کوچک در مقابل سنسورهای بزرگ
اغلب گفته میشود که دوربینهای با سنسور برش (یعنی دوربینهای DX Nikon) پراش را راحتتر از دوربینهای فول فریم (FX Nikon) نشان میدهند. آیا این یک افسانه است یا حقیقت دارد؟
بیایید با آنچه میدانیم شروع کنیم. در یک دیافراگم معین روی یک لنز، دیسک Airy همیشه همان اندازه فیزیکی خواهد بود. مهم نیست از چه سنسوری استفاده میکنید. این یک ویژگی فیزیک است که فقط به خود دیافراگم بستگی دارد. به عنوان مثال، چه من یک لنز ۵۰ میلیمتری f/۱٫۸ روی دوربین فول فریم D۷۵۰ یا سنسور برش D۳۳۰۰ قرار دهم، اندازه دیسک Airy آن یکسان خواهد بود (با فرض دیافراگم یکسان).
بنابراین، سردرگمی کجاست؟ مشکل از این واقعیت ناشی میشود که همان دیسک Airy درصد بیشتری از یک دوربین با سنسور برش را نسبت به یک دوربین فول فریم اشغال میکند. به مثال زیر دقت کنید:
در واقع، در یک اندازه چاپ برابر، یک دوربین DX پراش بیشتری نسبت به یک دوربین FX نشان میدهد. این به این دلیل است که سنسور DX اساساً برش سنسور FX است. به عبارت دیگر، همه چیز را در عکس شما – از جمله پراش – را بزرگنمایی میکند، درست مانند برش در پستولید.
مقدار پراش اضافی با ضریب محصول شما برابر است. بنابراین، برای یک دوربین با سنسور برش ۱٫۵ برابر، دیافراگم خود را در ۱٫۵ ضرب کنید تا پراش معادل را در یک دوربین فول فریم ببینید. به عنوان مثال، دیسک Airy در f/۱۱ در دوربین DX تقریباً همان درصدی از حسگر شما را اشغال میکند که دیسک Airy در f/۱۶ در یک دوربین فول فریم.
البته، اگر از دوربین DX استفاده میکنید، ممکن است به اندازه دوربین FX چاپ نکنید. بنابراین، برای بسیاری از عکاسان، هیچ تفاوت عملی وجود ندارد. چاپهای کوچکتر از یک دوربین DX پراش اضافی را خنثی میکند. اگر با دوربین DX در اندازههای بزرگ چاپ میکنید، توجه داشته باشید که پراش در یک دیافراگم مشخص بیشتر خواهد بود.
پراش و عمق میدان
پراش وضوح عکس را در دیافراگمهای کوچک کاهش میدهد. با این حال، در عین حال، دیافراگمهای کوچک میزان عمق میدان را در یک عکس افزایش میدهند. این یک تناقض نیست، اگرچه در ابتدا میتواند گیج کننده باشد. برای مثال به مقایسه زیر نگاه کنید:
همانطور که میتوانید بگویید، عکس f/۲۲ بسیار بیشتر از صحنه در عمق میدان خود است. اگر بخواهم کل این سوژه شارپ باشد، به مراتب بهتر از عکس با f/۵٫۶ است. با این حال، بیایید به نقطه تمرکز دقیقتر نگاه کنیم:
همانطور که میبینید، عکس f/۵٫۶ به طور قابل توجهی واضحتر است. (برای واضحتر دیدن تصویر روی آن کلیک کنید.)
البته این بدان معنا نیست که شما باید هر عکسی را با f/۵٫۶ بگیرید. اگر به عمق میدان زیاد نیاز دارید، از دیافراگمهای کوچکتر استفاده کنید. گاهی اوقات، ارزش کاهش جزئی وضوح ناشی از پراش را دارد.
انتخاب تیزترین دیافراگم
همیشه در هر دیافراگم لنز شما پراش وجود دارد. این باید درست باشد. نور همیشه باید از طریق دیافراگم خم شود، حتی اگر بسیار بزرگ باشد. با این حال، در دیافراگمهای باز مانند f/۲٫۸ یا f/۴، دیسک Airy بسیار کوچکتر از پیکسلهای عکس شما است. این بدان معناست که در چنین دیافراگمهای بزرگی اساساً دیدن پراش غیرممکن است.
با این حال، این بدان معنا نیست که دیافراگمهای بزرگ در یک لنز مشخص، واضحترین هستند. همانطور که احتمالاً میدانید، زمانی که دیافراگم کمی پایینتر است، لنز در بالاترین حد خود قرار دارد. برای مثال، لنز ۲۰ میلیمتری f/۱٫۸ من در مرکز با f/۴ بیشترین وضوح را دارد. در زیر نمودار وضوح برای چنین عدسی آورده شده است:
بنابراین، چرا اوج در دیافراگم f/4 به جای f/1.8 است؟ این کمی فراتر از محدوده این مقاله است، اما ماهیت این است که – در دیافراگمهای بزرگتر – نور بیشتری از لبههای یک لنز عبور میکند. از آنجایی که مرکز لنز بهترین ناحیه تصحیح شده است، این امر وضوح عکس را کاهش میدهد (و انحراف کروی آن را افزایش میدهد). یک دیافراگم کوچکتر در واقع نوری را که از لبههای لنز عبور کرده است، مسدود میکند، که وضوح عکس را بهبود میبخشد.
این اثر، متعادل شده با کاهش وضوح ناشی از پراش، دلیلی است که f/۴ بیشترین وضوح را در لنزهایی مانند 20mm f/۱٫۸ میدهد.
چگونه تشخیص میدهید که کدام دیافراگم در لنز شما واضحتر است؟ به سادگی به نتایج آزمایش شده به صورت آنلاین نگاه کنید. با این حال، در مورد عکاسی همیشه در دیافراگم «عالی» زیاد استرس نداشته باشید. برای یک، حتی این نتایج آزمایش میتواند مبهم باشد. به عنوان مثال، در نمودار بالا، گوشههای لنز در واقع با f/۸ واضحترین هستند. بنابراین، بسته به سوژه خود، ممکن است گوشههای تیزتر را به جای تیزترین مرکز ممکن ترجیح دهید.
در عین حال، حتی دیافراگمهای کمتر از حد مطلوب نیز به طرز وحشتناکی تار نیستند. من چند چاپ بزرگ از عکسهای گرفته شده با f/۱۶ انجام دادهام و کیفیت آنها برای نیازهای من کافی است. اگر به دیافراگم مانند این نیاز دارید – به طور کلی برای افزایش عمق میدان خود – از استفاده از آن نترسید.
(اگر به بزرگترین عمق میدان ممکن در یک عکس نیاز دارید، مانند بسیاری از عکاسان منظره، توصیه میکنم در مورد فاصله هایپرفوکال مطالعه کنید. شباهتهای زیادی بین این دو ویژگی عکاسی وجود دارد.)
اجتناب از پراش
اکنون که پراش را درک کردهاید، چگونه مطمئن میشوید که در عکسهای خود از آن اجتناب کنید؟ متأسفانه، پاسخ ساده این است که شما نمیتوانید. پراش نتیجه علم فیزیک است. مهم نیست که لنز شما چقدر خوب است. پراش وضوح را در دیافراگمهای کوچکتر از بین میبرد.
حتی اگر نمیتوانید قوانین فیزیک را دور بزنید، یک راه برای جلوگیری از پراش در عکسهایتان وجود دارد: استفاده از دیافراگم بزرگتر. اگر به واضحترین عکس نیاز دارید، این تنها راه برای جلوگیری از تأثیرات پراش است. آیا از صحنهای عکاسی میکنید که به عمق میدان زیاد نیاز دارد؟ فوکوس کردن را در دیافراگم f/۵٫۶ یا f/۸ امتحان کنید ، جایی که پراش حداقل است.
در عین حال، اگر از دیافراگم کوچک استفاده میکنید (مثلاً f/۱۶ یا f/۲۲)، میتوانید جزئیات ظاهری عکس را با شارپ کردن در پس پردازش بهبود ببخشید . این در واقع اثرات پراش را از بین نمیبرد، اما راهی ساده برای بهبود عکسهای گرفته شده در دیافراگمهای کوچک است.
در تئوری، تصحیح پراش از طریق فرآیند تیز کردن به نام تیز کردن دکانولوشن امکان پذیر است. این نوع شارپ کردن زمانی موثرتر است که یک مدل کامل از لنز مورد نظر، از جمله ویژگیهای اپتیکال دقیق آن را داشته باشید. به همین دلیل، تیز کردن دکانولوشن عمومی، اثرات پراش را به میزان معنیداری کاهش نمیدهد. با این حال، ناسا به استفاده از چنین روشی برای بهبود وضوح عکسهای تلسکوپ هابل معروف است. (برخی سازندگان دوربین، از جمله Pentax، ممکن است یک گزینه منوی کاهش پراش داشته باشند؛ با این حال، این چیزی نیست جز یک ماسک استاندارد غیرشارپ که در فایل RAW شما پخته شده است.) اگر میخواهید شارپسازی deconvolution را آزمایش کنید، نوار لغزنده «جزئیات» را به عنوان افزایش دهید. تا حد امکان در لایت روم یا Camera Raw. البته مختص لنز شما نخواهد بود،
با این حال، اگرچه میتوانید عکسهای خود را در پس پردازش شارپ کنید، بهترین راه برای کاهش پراش استفاده از دیافراگم بزرگتر است.
اطلاعات اضافی
دیافراگم یک موضوع فنی است. تعامل بین نور و سنسور دوربین شما نیز همینطور است. برخی از اطلاعات بالا به عنوان بهترین سناریو ارائه شده است و واقعیت میتواند کمی پیچیدهتر باشد. بیشتر اطلاعات زیر بر ظاهر واقعی عکسهای شما تأثیر نمیگذارد، اما ارزش دارد برخی از این موارد خاص را پوشش دهد.
به عنوان مثال، نور با طول موجهای بزرگ، راحتتر از نور با طولموجهای کوتاهتر، پراش میشود. این بدان معنی است که نور قرمز (با طول موج حدود ۶۵۰ نانومتر) به دیسک هوایی بزرگتر از نور آبی (حدود ۴۷۵ نانومتر) در همان دیافراگم منجر میشود. بنابراین، در تئوری، اگر در نور بسیار آبی کار کنید، تاری کمی کمتر از پراش خواهید دید. در عمل، این افکت به اندازه کافی کوچک است که تاثیر کمی روی عکسهای شما میگذارد.
همچنین، در بیشتر دوربینها، پیکسلهایی که برای ایجاد یک عکس ترکیب میشوند، طول موجهای نور یکسانی را تشخیص نمیدهند. برای سنسورهایی با آرایه پیکسل بایر (از جمله دوربینهای نیکون، کانن، و دوربینهای DSLR/بدون آینه سونی)، تعداد پیکسلهای حسگر سبز دو برابر تعداد پیکسلهای قرمز و آبی است. این به این معنی است که نمودار پیکسلی که قبلاً ارائه شد یک سادهسازی جزئی است. با این حال، این واقعیت را تغییر نمیدهد که تاری ناشی از پراش به دلیل اندازه دیسک Airy افزایش مییابد.
در نهایت، به تصویر کشیدن دیسک Airy در این مقاله کمی سادهتر از آن چیزی است که در دنیای واقعی به نظر میرسد. در بالا، آن را به صورت یک سری حلقههای متحدالمرکز نشان دادم. اما در واقعیت، این تنها در صورتی اتفاق میافتد که دیافراگم کاملا دایرهای باشد. بیشتر لنزها دارای هفت، هشت یا نه تیغه دیافراگم هستند که (حتی در صورت خمیدگی) کاملا دایرهای نیستند. بنابراین، «دیسک هوا» به یک «هشت ضلعی هوا» تبدیل میشود. با این حال، هیچ تفاوت عملی در ظاهر پراش در عکسهای شما وجود ندارد. با توقف لنز، عکسهای شما به همان اندازه تار خواهند بود.
اگر در مورد نقاط ریز پراش سؤالی دارید، لطفاً در قسمت نظرات سؤالی بپرسید. یک مقاله برای توضیح همه چیزهایی که در مورد چنین موضوع پیچیدهای باید بدانید بسیار کوتاه است.
نتیجه
با توجه به تمام این اخطارهای فنی، پراش میتواند موضوعی غیرعادی و غیرعادی به نظر برسد. با این حال، تأثیرات آن در عکسهای شما واضح و قابل توجه است و ارزش آنها را در حین گرفتن عکس دارند. مخصوصاً برای عکاسان منظره و معماری – یا هرکسی که میخواهد عکسهای شارپ با عمق میدان زیاد بگیرد – درک مبادلات ناشی از عکاسی با دیافراگم کوچک بسیار مهم است.
پراش در همه عکسهای شما وجود دارد و – اگر دقت نکنید – میتواند وضوح تصاویر مورد علاقه شما را از بین ببرد. با این حال، هنگامی که اثرات آن را در عمل مشاهده کردید، پراش به طبیعت دوم تبدیل خواهد شد.